جدول جو
جدول جو

معنی سرب سوخته - جستجوی لغت در جدول جو

سرب سوخته
(سُ بِتَ / تِ)
زرگون. زرقون. زرجون. سلیقون. سندوقس. اسرب محروق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ تَ)
دهی از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون. سکنه آن 137 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ تَ / تِ)
قسمی چرم که برنگ قهوه ای تیره است. چرمی برنگ قهوه ای تیره
لغت نامه دهخدا
(حِ تَ)
حساب که مدتی از آن گذشته باشد یا بستانکاریی که به علتی قابل مطالبه نباشد
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ / تِ)
نقرۀ سوخته را گویند همچو مس سوخته و آهن سوخته و مانند آن، کنایه از نقرۀ پاک و خالص و نرم. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ تَ / تِ)
دهی است از دهستان کوچمبو بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 42هزارگزی شمال باختری داران و 9هزارگزی شمال راه شوسۀ ازنا به اصفهان. با 267 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ تَ / تِ)
تبی که از احتراق اخلاط عارض شود و آن البته موجب هذیان و اختلال حواس باشد. (آنندراج) :
در ختم دعا گوش مسیحا چو طبیب است
سنجر ز تب سوخته چند این همه هذیان ؟
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا